قدیما که از نانوایی خبری نبود
مادر بود و آرد و آب و لگنی که در آن خمیر را میزبانی می کرد . یادش بخیر ، تنوری داشت مادر ...
چه بویی داشت نان تازه،داغ و آتشین ....
همه جمع میشدیم دور تنور تامادر«کلووک» بپزد و لحظه شماری می کردیم تا زودتر خمیر تمام شود و ته مانده اش بشود «کماچ».
دستانمان را گرمای نان می سوزاند . چه سوزش خوشایندی
دستانمان را گرمای نان می سوزاند . چه سوزش خوشایندی
بهشت را در دستانمان با آتش جهنم حس می کردیم ...........
مدیر سایت:خدا رحمت کند تمامی مادران و مادربزرگ هارا
حمید:خدا رحمتشون کنه. چقدر زحمت کش بودن
غریبه آشنا:منو یاد بچگی هام میندازه دلم خیلی تنگ شده.
سر تل خاکی پارک حجاب:چه بويي راه ميفتاد تو كوچه و محله موقع نون پختن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟.gif){kind=small}
نظرات شما عزیزان:
سرتل خاكي.پارك حجاب 
ساعت12:02---8 خرداد 1393
چه بويي راه ميفتاد تو كوچه و محله موقع نون پختن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کتابدار کتابخانه اسفندآباد
ساعت9:08---16 ارديبهشت 1392
سلام
وبلاگتون خیلی قشنگه مخصوصا این عکس ها اگه وقت کردین یه سری به وبلاگ کتابخانه سید اکبر جلایی هم بزنید اگه اجازه بدین چندتا عکساتون رو تو وبلاگ کتابخانه کپی کنم
وبلاگتون خیلی قشنگه مخصوصا این عکس ها اگه وقت کردین یه سری به وبلاگ کتابخانه سید اکبر جلایی هم بزنید اگه اجازه بدین چندتا عکساتون رو تو وبلاگ کتابخانه کپی کنم
غریبه آشنا
ساعت13:43---13 دی 1391
منو یاد بچگی هام میندازه
دلم خیلی تنگ شده..gif)
دلم خیلی تنگ شده.
حمید
ساعت22:44---17 آذر 1391
خدا رحمتشون کنه. چقدر زحمت کش بودن
موضوعات مرتبط: عکس اسفندآباد ، آداب و رسوم اسفندآباد ، ارسالی اعضا ، ،
برچسب‌ها:
تاريخ : 22 / 8 / 1391برچسب:اسفندآباد,اسفند آباد,اسفنداباد,اسفند اباد,ابرقو,ابرکوه,یزد,بخش بهمن,esfandabad,esfandabadi, | | نویسنده : اسفندآبادی |